نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

روایات کتاب مقدس می گوید که ابراهیم نیای عبرانیان در حدود 1950 پ م (1) از اور شهر عمده ی سومری به حران و فلسطین کوچید. این داستان گویا پایه ای درست داشته باشد و چه بسا که خدای ابراهیم اصلاً یک خدای خانوادگی بود از خدایان سومر باستان.(2)

اما آغاز آشکار دین عبرانی را باید از زمان خروج از مصر دانست. تنها بخشی و آن هم بخش کوچکی از عبرانیان در مصر جایگزین شده بودند. ایشان از مصر در حدود سده ی سیزدهم پ م به رهبری موسی کوچید ند. دگرگونی ناگهانی روی نموده در زندگی ایشان که از بیگاری سخت جانفرسا به سرگردانی در بیابان ها روی نموده در زندگی ایشان که از بیگاری سخت جانفرسا به سرگردانی در بیابان ها که خود بازگشتی بود به شیوه ی کهن زندگی ایشان در زمان نیاکانشان که همان بیابان گردی باشد، مستلزم وجود قانون سخت و دقیق بود. سال های گذشته در مصر، خوی کهن را بر افکنده بود و پیروان موسی شاید از مردم گوناگونی بودند بی هیچ گونه پیشوایی و سازمان سنتی.

طبیعی و حتی غیر قابل پرهیز می نماید که قانون گذاری موسی شیوه ی دینی بگیرد و هیچ دلیلی نیست که تردید شود در شرح مندرج در کتاب مقدس که چون از مصر توانستند بگریزند، موسی بر کوه سینا شد تا با یهوه خدای اسرائیل سخن گوید و با مجموعه قوانین احکام عشره یا ده فرمان فرود آید. پذیرش رسمی احکام همانا پیمان ایشان به شمار می رود با یهوه که از این پس او را همچون نگهبانی الاهی و نیری متعالی شناختند.(3)
چون قبیله ای که موسی این چنین اصلاح کرده بود در فلسطین، در کنار دیگر قبیله های عبرانی جایگزین گشت، دین یهوه و احکام موسی تکیه گاه نیرومندی شد برای جامعه ای بزرگ تر. دیگر قبیله هایی که تازه از بیابان ها رسیده بودند، شرایع کتبی، سازمان روحانیان و دین معین الهام شده نداشتند. اینان در وضع پیکار جایگزینی در فلسطین به زودی به نیاز داشتن سازمان سنتی قبیله ای و رسوم و آیین خاص پی بردند و بی درنگ سازمان و اصول رایج در میان همسایگان خویش و نیز یهوه را پذیرفتند.(4)
پرداختن به کشاورزی متضمن دگرگونی اساسی در شیوه ی زندگی نیز بود با واکنش های سیاسی و دینی. از نظر سیاسی، نیاز دفاع در برابر همسایگان بیابان گرد در سوی شرق و فلسطینیان بسیار پر نیرو در سوی غرب موجب شد که در سده ی یازدهم پ م کشور پادشاهی یهود برپا شود. از لحاظ دینی، پرستش یهوه روز افزون جای به ایین های باروری داد. این آیین ها میان کنعانیان پیش از آمدن قبیله های عبرانی مرسوم بود. باری، یهوه خدای بیابان بود و جنگ، و چون زندگی وابسته به کشاورزی شد، ضروری می نمود که به خدایانی مانند بعل دست نیاز برند- که از روزگاران کهن شایستگی خویش را در باروری کشتزارها نمودار ساخته بودند.

نقش یهوه از نظر خدای پیکار ملی مایه ی تداوم پرستش او شد؛ زیرا چه بسا ضرور می نمود که در جنگ با همسایگان دست به دامن او زنند. عملیات جنگی شائول که منجر به پیدایش حکومت پادشاهی شد، مایه ی بر کشیدن پایگاه یهوه گشت و با آن که داود(5) و سلیمان (6) و جانشینان آنان در پادشاهی دوپاره شده ی اسرائیل و یهودیه نسبت به خدایان بیگانه مهمان دوست بودند، به هنگام خطر یهوه بر دیگر خدایان برتری می یافت.

تمدن با همه ی جنبه های گوناگون خویش در میان عبرانیان به روزگار پادشاهی رسوخ کرد. بی گمان، تحریم موسی نسبت به نقش های کنده شده سدی شد بر سر راه هنر (7) ولی پیشرفتهای ادبی عبری جبران این نقص را کرد. روایات کهن که شاید بیشتر شفاهی بودند، به صورت داستان در آمدند- داستان های مشایخ بنی اسرائیل، موسی، یوشع و داوران. داستان مؤثرتر و زنده که از گواهان همزمان یا نزدیک به همزمان گرفته شده بود، همانا شرح ماجرای داود و پهلوانان اوست.(8) شهرت آواز خوش داود و خرد سلیمان بی گمان تأییدی است بر پیشرفت شعر غنایی و رواج امثال در زمان پادشاهی، ولی، دشوار می توان گفت که کدام یک از مزامیر و امثال بر جای مانده از این دوران کهن هستند.
نوشته های تاریخی یهود در تأثیر آیین یهوه قرار دارند. زیرا، دست رهبری کننده ی او را در همه ی ماجراها می دیدند. نقش خاص یهوه همچون خدای جنگ بدان معناست که قدرت او بیشتر در صحنه ی نظامی و سیاسی آشکار می شود. شرح کتاب مقدس درباره ی خروج از مصر مثال آشکاری است از این که خدا خویشتن را در سراسر تاریخ نمودار ساخته است. خدا خویشتن را مانند ستونی از دود به روز و آتش به شب می نمود؛ ولی خویشتن را با رها ساختن مردمش از بند فرمان فرعون بهتر آشکار ساخته است.
یهوه همچون خدایی که مسیر تاریخ را معین می کند، در خاورمیانه یگانه بود. دیگر خدایان جنگ ضمناً خدایان مظاهر طبیعت بودند و غالباً هم، مانند سومر باستان، خدای توفان نیز بودند. نیایش آن ها به آیین باروری در آمیخته می شد؛ زیرا توفان با آن که تباه می سازد ولی با آوردن باران، زندگی و سبزی تازه می آفریند. ولی یهوه چنین نبود. نیایش او جداگانه بود و سخت از دین کشتزارها و کشاورزان متمایز. در اوضاع آن زمان، زخم های حاصل از برخوردهای نخستین میان خدای جنگ بیابانی و خدایان کنعانیِ روستاها ممکن نبود کاملاً التیام پیدا کند.

در نخستین روزهای جامعه ی یهود، انبیاء سخن گویان برجسته ی دین یهوه شدند. در زمان شاتول و داود، نبوت امری شد ناشی از شور و جذبه که در میان گروه دست می داد. پایکوبی و خوانند گی مایه ی از خود بی خود گشتن می شد و آن را نشانه رابطه ی مستقیم با خدا می دانستند و کسانی که بدین حال می افتادند، بسیار مورد سپاس همگان بودند و آنان را گونه ای قدیس می شناختند و همگان در کارهای مهم که تصور می کردند دست خدا در آن است، از آنها پند و راهنمایی می خواستند.

انبیاء همچون سخن گویان یهوه مردم را به نیایش انحصاری از او می خواندند و ایین بعل را انکار می کردند. ایشان ضمناً همچون سخنگوی دین بیابانی، با همه ی آیین های نوساخته ی آبادی نشین به پیکار برخاستند. به سبب ظواهر روحانیت و تقدس و ایمان نیرومندی که داشتند دلیری یافتند تا بر حکومت پادشاهی و بیداد و ستمگری توانگران و زورمندان بتازند.(9) بدین گونه، انبیاء سخن گویان و نمایندگان برجسته ی طبقات پایین در جامعه ای که فاصله ی طبقاتی آن در گسترش بود، شدند.
در طی سده ی هشتم پ م، سنت انبیاء دستخوش دگرگونی شگرفی شد. به جای گروه های مردان مقدس اهل وجد و شور، انبیای منفردی برخاستند که خویشتن را ملهم از یهوه می شناساندند و علیه سوء استفاده های اجتماعی و تباهی دینی بالای مردانگی برافراشتند و سخن خویش را در شعرهای آتشین می سرودند. عاموس (در حدود 750 پ م) کهن ترین این انبیا است که سخنانش به ما رسیده است. ولی، بی درنگ به دنبال او هوشع و اشعیاء پدیدار شدند. از این پس سنت انبیای سخندان پیوسته ادامه یافت تا کتاب دانیال (در حدود 150 پ م). این انبیای منفرد دست کم سهمی از مراتب قدوسیت پیشینیان خویش را با خود داشتند. سخنان انبیاء هرگز به فراموشی سپرده نمی شد، حتی توسط شاهان و روحانیانی که بر ضد ایشان بودند. تهیدستان و ستم دیدگان که اندیشه ها و احساسات خویشتن را در سخنان انبیاء می یافتند، بی گمان با دل بستگی بدان ها گوش فرا می دادند و عباراتی را که با شدت از زبان یهوه در انکار وضع موجود می گفتند، جدی می گرفتند؛ حتی اگر در زمان های نزدیک آن وعده ها، شوربختی که از آن خبر می دادند روی نمی نمود، باز هم به انتظار می ماندند.
مضمون عمده ی سخن نخستین انبیای سخن گو ساده بود. یهوه خدایی دادگر ولی خشن است که رفتار درست از مردم می خواهد و آنان را که از احکام او سرپیچی کنند، کیفر می دهد. اما، اسرائیلیان پیمان خود را با یهوه شسکته اند و شرایع او را به فراموشی سپردند و به نیایش خدایان دروغین پرداختند. در نتیجه، شوربختی بی گمان می آمد: روز یهوه فرا می رسد که در آن گناهان مردم در برابرشان ظاهر و شکوه هراسناک خدا بر همگان آشکار می شود. سخنان انبیاء در توصیف دقیق روز یهوه ابهام آمیز است. ولی بسیاری از گفته های ایشان از بدبختی های نظامی و سیاسی برای پادشاهی اسرائیل و یهودیه خبر می داد.
یک امر ناشی از این نظر آن است که یهوه نه تنها سرنوشت مردم گزیده ی خویش، بلکه همه ی جهانیان را در دست دارد. اگر برای مثال، آشوریان بر اسرائیلیان بتازند، یهوه است که سپاه آشور را برای کیفر دادن به گناهان اسرائیلیان بدین کار برانگیخته است. بدین گونه، انبیاء اندیشه ی این که خدا خویشتن را در سراسر تاریخ آشکار ساخته است تا بر سراسر جهان فرمان راند، تعبیر می کردند. انبیای بنی اسرائیل ضمن دفاع و برافراشتن قدرت یهوه، ادعاهای دیگر خدایان و آیین ها را انکار می کردند و یگانه پرستی را به آشکارترین و روشن ترین گونه ای نمودار می ساختند.
ولی انبیاء ضمن اعلان قدرت خدا، از دادگری و بخشایش او هم خبر می دادند و می گفتند که هدف خدا از دخالت در امور بشر همانا نگهداری راستکاران و کیفر دادن بدکاران است. این تعارض قدرت جهانی و دادگستری مطلق، گرایش های مربوط به دین جهانی و اخلاق فردی را به یک اوج منطقی کشاند که در دین های دیگر خاورمیانه در این قرن ها نیز آشکار شده است. ولی مردم دیگر که وابسته بودند به کثرت خدایان، نمی توانستند از میراث دینی خویش به یگانه پرستی بگروند. متفکران دینی اسرائیل و یهودیه در این مورد امتیازی داشتند، زیرا که یهوه همیشه خدایی پررشک بوده و سخت مخالف آیین های باروری محلی و خواهان پرستش بی منازع. بدین گونه، انتقال به یگانه پرستی کامل برای یهود میسر شد. اسرائیل و یهودیه با تنها یک تعبیر متعادل دین ملی گذشته توانستند کاملاً آزاد شوند و یگانه پرستی را که اکنون در سراسر خاورمیانه رو به اوج می رفت، پذیرا شوند. انبیای بنی اسرائیل سده ی هشتم و بعد، از روشهای خاص خود با کمال قوت بهره برداری کردند.

منطق، به راستی یگانه پرستی را ضروری می ساخت. نه یهوه می توانست تسلط محلی محدودی در زمانی که سرنوشت ملت ها و مردم گوناگون وابسته به عملیات آشور و مصر دوردست بود، اعمال کند و نه هیچ خدای دیگری. بدون فراهم بودن شرایط سیاسی مناسب، احتمال این که انبیای بنی اسرائیل توانایی بیان اندیشه های خویش را درباره ی نیروی جاری و ساری خدا در سراسر جهان چنین آشکار و مؤکد داشته باشند، اندک می نماید. با آن که تأثیر محیط در دین یهود غیر قابل انکار است، چگونگی بیان پیش گویی ها و شدت هیجان سخن آنان متکی است بر فرد و سابقه تجارت او در درون سوابق دین ملی یهود.

تأثیر متقابل دین و سیاست آشکارا در مرحله ی بعدی پیشرفت دین نوخاسته ی یهود ظاهر می شود. شوربختی در 721 پ م به هنگام تاخت و تاز آشوریان بر پادشاهی اسرائیل و به اسارت بردن خانواده های سرشناس یهود روی نمود. در اثر این به واقعیت پیوستن پیش گویی های انبیاء، یک رشته اصلاحات دینی در پادشاهی تباه نشده ی یهودیه پا گرفت. در حدود یک قرن بعد، این هواخواهان اصلاح دینی به هنگامی که یوشیا (638- 609 پ م) پادشاه شد، به پیکاری شدید دست زدند تا دین یهوه را از همه ی آثار آیین های دیگر بپالایند و بزدایند. مصلحان مزبور نیایش یهوه را در هیکل اورشلیم متمرکز ساختند و تشریفات آن را در دست روحانیانی گذاشتند که می کوشیدند به شیوه ی خالص گذشتگان و دین سره عمل کنند. این کوشش آنان موجب ثبت و ضبط همه ی اسناد و مدارک دینی موجود گشت و گویا همین کوشش سبب شد که سفر تثنیه و بعضی بخش های عهد عتیق به صورت امروزی در آید و بر جای ماند.(10)
ولی با وجود اصلاحات مندرج در سفر تثنیه، یهودیه از سرنوشت اسرائیل رهایی نیافت. یوشیا به دشواری می توانست استقلال خویشتن را حفظ کند و تقریباً بی درنگ پس از مرگ او پادشاهی اش سالاری بابل را بر خویشتن پذیرفت. سپس، بعد از یک سرکشی که تا حدودی متکی بود بر انگیزه ی پیش گویی پیامبرانه دایر بر این که خدا با آن سرکشی یاری خواهد کرد، نبوکدنصر بر اورشلیم دست یافت، آن را ویران ساخت (586 پ م) و بیشتر مردم شهر را به بابل برد.
یاری نکردن یهوه از این شور بختی مایه ی درد سری شد. برای وارثان دستگاه نبوت و پیش گویی پیامبرانه، آشکار شد که اصلاحات سفر تثنیه نتوانسته است خشم خدا را فرو نشاند. پس خدا چه چیز دیگری می خواسته است؟ نقشه خدا چه بود؟ هرگاه بخواهند که دین یهوه بر جای ماند، باید پاسخ های قانع کننده ای برای پرسش های بالا بیابند؛ زیرا چگونه از مردم می توان انتظار داشت به خدایی وفادار بمانند که ایشان را در سخت ترین مصیبت ها تنها گذاشته است.
در این مصیبت سخت، حزقیال نبی و اشعیای نبی از تبعیدگاه خویش در بابل با دلیری کار توجیه عمل خدا را برای مردم در پیش گرفتند. حزقیال درخواست فرمان برداری دینی بیشتری از مردم کرد و پیش گویی اعطای پاداش استقرار پادشاهی یکپارچه در اسرائیل و یهودیه کرد. وی سقوط یهودیه را با وجود اصلاحات یوشیا، از ادامه ی آیین های بت پرستی کافران دانست و خواهان شیوه ی سخت تری در امور دینی شد. اشعیای دوم که شعرهای شیوای او همزمان با سلطنت کورش بزرگ سروده شده بود، در چیرگی پارسیان بر بابلیان نشانه های مطمئنی دید از روزی که گناهان اسرائیل بخشوده شده و پیروزی خدا بر همگان آشکار می شود. به دیده ی اشعیاء، رنج و آزار یهود تنها کیفر نافرمانی ایشان نیست، بلکه بخشی است از طرح بزرگ تر خدا؛ زیرا هر گاه اسرائیل از ناپاکی ها زدوده گردد و توبه کار شود، پیروزی و شکوه خود را باز می یابد و دین راستین و حکومت عدل و داد بر سراسر جهان سایه افکن می شود. به جای مردمی ناچیز و آزار دیده که گرفتار بدی و تنفر ملت های خوشبخت تر هستند، فرزندان اسرائیل جای شایسته ی خویش را باز می یابند و همچون کانونی درخشان میان مردم غیر یهود خواهند بود و عدالت را در جهان می گسترند.(11)
این گونه امیدهای افراطی هرگز به واقعیت نرسید. ولی، حزقیال و اشعیای دوم آهنگ تازه ای در آیین یهود سر دادند. در گذشته، پیشگوییهای پیامبرانه بیشتر جنبه ی منفی داشت و روز یهوه زمان کیفر دادن ها و شکنجه ها بود. اینک، سخن از امیدها سر دادند. از امیدهایی که گرچه دیر گاهی است به واقعیت نپیوسته است ولی هرگز به فراموشی سپرده نمی شود. از روزگاری سخن گفتند که پس از پالایش سزاوار و سخت، جهانیان گواه پدیدار شدن ملکوت خدا بر زمین خواهند شد. با دیدگانی دوخته بر آن، روزگاری که بی گمان بدان خواهند رسید، مردم رنج ها و آزارها را آسان تر پذیرا می شدند. شگفتا که مؤمنان راستین چه بسا دچار رنج ها و سختی های بیشتری شوند و هر چه برایشان روزگار دشوارتر شود، در آینده به گونه ای بهتر و با اطمینان بیشتری جبران خواهند شد.
این گونه امیدها به رستاخیز با آیین ها و احکام دقیق و باریک عصمت و پارسایی ناسازگار نبود. در محیط شهر بزرگ بابل، وجود چنین احکام و آیین هایی، در واقع از نظر روان شناسی دل خوشی شایسته ای است برای جای گزینی محرومیت های معمول در جامعه ی کوچک و همانند و یکنواخت یهود. در نتیجه، جامعه ی تبعیدی یهود با پای بندی به آداب پارسایی، خویشتن را در بابل نیرومند و ممتاز دید. از این ها گذشته، پس از آن که کورش پارسی بابل را برانداخت و معدودی یهودی کم کم راه زادگاه خویش را پیش گرفتند، در اورشلیم آدابی که حزقیال و دیگران پدید آورده بودند، شاه راه مناسبی شد برای زندگی تازه ی یهود.
نخستین گروه تبعیدیان بازگشته یا گروهی از ایشان بر پایه ی سخن یک مرد عادی که خویشتن را از خاندان شاهی اعلام می کرد، امید بستند به بازگشت پادشاهی داود. ولی، این جنبش به زودی به دست پارسیان سرکوب و خاموش شد. پس، «هیکل» کانون عمده و تنها عامل پیوند وحدت بخش پیکارگری جامعه ی یهود ناتوان فلسطین گشت. تا زمان نحمیا (در حدود 444 پ م) و عزرا (در حدود 397 پ م ) که نیایشی یهوه را در اورشلیم تجدید کردند، تبعیدیان بازگشته جامعه ای برپا کردند شکوفا. با این همه، این کامیابی نسبی هم نتوانست انتظار مردم را درباره ی روز یهوه بر آورد و امید آمدن آن روز با پیوندی نیرومند و پیوسته در دل ها فروزان بر جای ماند و هر گاه که کسی مناسب و شایسته ی ایفای نقش مسیح- تدهین شده از سوی خدا- پدیدار می شد، اخگر شورش و سرکشی آماده ی شعله کشیدن بود.
بیان دو جنبه ی دیگر از کارهای حزقیال و اشعیای دوم ضروری می نماید. حزقیال دست به رواج اندیشه ای نو زد و آن تأکید پیوند میان فرد و خدا بود که بی گمان تدبیری بود برای جبران ضعف ایمان افراد تبعیدی به بابل و برپایی یگانگی در میان آنان. فردی کردن مسئولیت و اعمال دینی متضمن پدیدار شدن اندیشه ای شد که در آینده با تأکید اشعیای دوم رواج یافت و آن تصور خدا بود همچون پدری مهربان که همه اهانت های اهل این جهان را بر خویشتن به جان می خرد. خدای داور سخت گیر و رشک آور خشن جلوه گر شده در سخنان پیامبران پیشین، جایگزین شد با خدایی مهرورز و نیک خلق که با تصورات پیشین از نظر منطق سازگار نبود؛ ولی از نظر روان شناسی به گونه ای بسیار قابل پذیرش عرضه می شد.
بدین گونه تا 500 پ م، دین یهوه دست خوش دگرگونی های شگرفی شد که آن را شایسته ی بر جای ماندن همچون یک آیین جهانی ساخته بود. آیین یهود دیگر همچون روزگار موسی دین یک قبیله نبود، بلکه دارای احکام و نظریاتی شده بود که بدان اعتبار جهانی می بخشید و دین های دیگر را باطل می خواند. از این گذشته، در مقتضیات و شرایط تبعید نیایش یهوه بی تمرکز در هیکل اورشلیم یا سرزمین و خانه ای معین ادامه یافت. هر جا که مؤمنان فراهم می آمدند، با دعا و سرودن مزامیر و خواند متون مقدس احکام و امید دین یهود را در دلها و خاطر هواداران زنده نگاه می داشتند. آیین یهود متضمن تأکید شدیدی است بر تصور این که یهود قوم برگزیده ی خداست و هم پیمان با او به موجب پیمانی خاص که ایشان را از دیگر مردم ممتاز می کرد و در درون محدوده ی هم زیستی و به هم پیوستگی جامعه ی یهود، این باور هم شایع شد که افراد مستقیماً در برابر خدا باید برای اعمال اخلاقی و تشریفات دینی پاسخگو باشند و حساب پس بدهند.
در درون محدوده ی ملی که موروثی از روزگار قبیله ای بدوی بود، اندیشه ی جهان گیری و فرد گرایی دینی پدیدار شد. در نتیجه، برای کسانی وابسته به شیوه های گوناگون بسیار متفاوت از نظر محیط های فرهنگی و چگونگی رفتار زندگی میسر شد که نسبت به دین نیاکان خویش وفادار بمانند. با آن که بعضی آیین های شرک و بت پرستی برای مؤمنان تحریم شده بود، پراکندگی شگرف یهود در روزگاران اخیرتر موجب شد که یهودیان باگذشت، همه گونه رفتار و شیوه های محلی را تقلید کنند و به اجرا در آورند. اما، چنین کارهایی دیگر به مفهوم شرک و بت پرستی نبود. دین از دیده ی یهود عنصری جداگانه شده بود متضمن ترکیبی فرهنگی و مجموعه ای از رفتارها، چنان که یهودیان در ضمن آن که بسیاری از خویهای جامعه هایی را که در آن ها می زیستند می گرفتند، نسبت به دین وفادار ماندند.
در این جا پدیده ای نو پیدا شد: دینی که بر پای خود استوار بود و غالباً مستقل از جایگاه جغرافیایی و فرهنگ دنیوی. این امر در زمان ما به میزان کافی شناخته شده است و به نظر طبیعی می نماید. ولی بر پایه ی موازین قرن های گذشته، زمانی که دین و شیوه ی کلی زندگی با هم قرین و پیوسته بودند و بنابراین، با جامعه ای خاص و واقع در یک جای مخصوص جغرافیایی پیوندی ناگسستنی داشتند، این ویژگی اجتماعی تازه یهوه به راستی شگفت و نو می نمود.(12)
نیروی هیجانی، باریک بینی و برجستگی بیان ادبی عهد عتیق امری است که نیازی به تأکید ندارد. کمتر همانندی می توان برای سروده های اشعیای دوم یافت. همین نظر درباره ی بسیاری از مزامیر و شاه کارهای ادبی همچون کتاب ایوب نیز صدق می کند. به دیده ی روشنفکران، این که الهام خویشتن را در تأییدات جزمی و انکارهای سخت شدید نمایان می سازد، شاید از آن روست که از نظر توجیه و استدلال ناتوان است و اگر پژوهندگان امروزی مضمون گفتارهای پیامبرانه را درست تعبیر و توجیه می کنند، این داوری ناساز با حقیقت نیز از نظر عملی از میدان رانده شده است. زیرا، پیش گوییهای سیاسی پی در پی و پیوسته نادرست از آب در آمده بود. با این همه، انبیای بنی اسرائیل و یهودیه سخت کوشیدند تا تناقضی را که در برابر اندیشه ی دینی همه ی آسیای غربی وجود دارد حل کنند: این که چگونه می توان بیدادگری و رنج و آزار رسیده از سوی خدا را حتی با مردم نیکو و پارسا توجیه کرد. در بین النهرین چنان که گفته شد، هیچ راه حلی برای این مشکل پیدا نشد و روحیه ی بی اعتباری دینی بالا رفت. در مصر هم پس از مردود شناخته شدن اصلاح هوا داران آتون، پناهندگی به آیین و تشریفات دین کهن روزافزون گشت. ولی در اندیشه ی انبیای بنی اسرائیل، انتظار مشتاقانه جای نومیدی را گرفت و یأس به جای تضعیف مایه ی تشدید اعتقاد مذهبی شد و چشم دوختن به ظهور مسیحا و ملکوت خدا بر زمین موجب پیدایش تسلی نیرومندی شد در روزگار آشفتگی و شوربختی.
این اعتقاد راسخ و پوشش شاعرانه ی بیان، از آنِ پایه های استوار میراث فرهنگی اروپا شده است و نمی توان از ستایش و آفرین کسانی که با پافشاری چنین افکاری را پی ریزی کردند، خودداری کرد. در روزگاری که تمدن خاورمیانه رو به ناتوانی و پوچی سراسری می رفت و زمانی که فساد و پوسیدگی گریبان گیر دو سرزمین متمدن بابل و مصر شده بود، دین و ادبیات یهود نیرویی شگرف نمودار ساخت. اندیشه ی دینی یهود با نفوذ استواری که بر اندیشه و دل بشر پیدا کرده بود، جهان گیری دینی را با استقلال فردی و ملی پیوند داد و پایه ی استواری برای دین یهود گذاشت که خود راز سرنوشت آینده ی جهانی این مردم است.

پی‌نوشت‌ها:

1. این تاریخ مبتنی است بر محاسبه ی شجره نسب های کتاب مقدس.
2.eonard C. Woolley, Abraham: Recent Discoveries and Hebrew Origins (New York: of Hebrew – Christian Religian (Princeton, N. J.: Princeton University Press, 1946), pp. 57 – 61.
تاریخ مهاجرت ابراهیم از اور آن چنان که بر پایه ی شجره نسب های کتاب مقدس محاسبه شده است، همزمان می شود با پایان دودمان سوم اور، چنین امری پایه ای واقعی برای این داستان کتاب مقدس در بر دارد.
3. سفر خروج 13:18 تا 17:20 و 1:24 تا 8. شرح مندرج در کتاب مقدس البته مجموعه ی بغرنج جزئیاتی است که با چابک دستی از روایات گوناگون و اسناد کتبی به هم پیوسته اند. منظورم این نیست که ده فرمان سفر خروج، 2:20 تا 17 دقیقاً باز گوینده ی قوانین موسی است؛ هر چند ممکن است چنین باشد. بی گمان، «شرایع موسی» که در میان بابی های 18 و 24 آمده است، بیشتر از زمان های بسیار اخیرتر، هنگامی که عبرانیان به زندگی کشاورزی و آبادی نشینی خو کرده بودند، فراهم شده است.
پی بردن به این که موسی یکتا پرست بود، یعنی آن که می گفت یهوه تنها خدای حقیقی است و دیگر خدایان بت های دروغین هستند، یا آن که دین موسی در آغاز می آموخت که یهوه تنها خدایی است که باید توسط هم پیمانانش که ایشان را نگاهبانی، پشتیبانی و داوری می کند، نیایش شود و دیگر خدایان ملت های دیگر را زیر نظارت دارد، دشوار و امری است بسیار مورد اختلاف. نظریه ای مؤثر ولی تا حدودی بی هدف در اثر زیر مطرح شده است:
W. F. Albright, Archaeology and Religion of Israel: (Baltimore: , Md., 1946), pp. 117 – 118.
نظریه چنین است: موسی که با اندیشه های دینی مصری سده ی سیزدهم پ م برخورد کرده بود، شاید خدایی جهانی را در تصور داشت که بر همه ی جهانیان فرمانروا است. بی گمان، این شیوه ی تفکری بود که در دوران امپراتوری در مصر رایج می شد. سپس چون اندیشه ی جهان گیری دوران مفرغ به اندیشه ی محدودیت محلی دوران آهن گرایید و داد و ستد و تبادل میان بخش های دورافتاده در سده های دوازدهم و یازدهم پ م متروک گشت، این دین جهان گیر دوره ی مفرغ تیره گشت و به یهوه مبدل شد به خدای خاص اسرائیل در میان خدایان ملت های دیگر که هر یک دربند ملت خود بودند. بر پایه ی این فرضیه، تأکید بر یکتا پرستی زمانی باز نیرو گرفت که هم زمان با انبیای بنی اسرائیل در سده های هشت پ م و پس از آن، اوضاع دگرگون شد و روابط بین المللی و سیاست ملت ها رو به صمیمیت گذاشت و سرنوشت هر ملت وابسته شد به رفتار و شیوه ی سلوک ملت های دیگر.
4. بر پایه ی این فرضیه، خدای ابراهیم و خدای موسی احتمالاً پیوندی اندک داشتند یا هیچ رابطه ای میان آن ها نبود. داستان مشایخ چنان که در نخستین اسفار عهد عتیق مندرج است، چه بسا تجدید نظر و تفسیر مجددی باشد در روایات جاری در میان عبرانیانی که در مصر نبوده اند و هدف آن هم آهنگی این داستان هاست با اصول قدرت الهام شده در دین موسی.
5. داود گویا آیینی امپراتوری در اورشلیم برپا داشت بیشتر بر پایه ی زندگی یبوسی (Jebusite) و دیگر سر مشق های خارجی، و آن را اساس نیایش خویش برای یهوه قرار داد. نک:
Ivan Engnell, Studies in Divine Kingship in the Ancient Near East (Uppsala: Almqvist & Wiksell Boktryckeri, A. B., 1943), PP. 173 – 177; and H. H. Rowley (ed.) the Old Testament and Modern Study (Oxford: Charendon Press, 1951), pp. 189 -200, 294.
6. کتاب اول پادشاهان، 8:11.
7. هنگامی که سلیمان آهنگ بنای نیایشگاهی برای یهوه کرد، هیچ سنت و سرمشق و سنتی پیش روی خویش نداشت. پس کارگران فنیقی را آورد و از عناصر مصری، فنیقی و بابلی در این کار بهره گرفت. نک:
W. F. Albright, Archaeology and Religion of Israel pp. 142- 155
8. مندرج در کتاب دوم سموئیل 9 تا 20.
9. نک: داستان ناتان و داود که هر چند شاید ماجرای تاریخی نباشد، خوب مخالفت انبیاء را با پادشاهی نمودار می سازد. داستان ایلیا و کشتار کاهنان بعل نشان می دهد که انبیاء به هنگام دفاع از آیین یهوه تا کجا دلیری می کردند. در زمان های بعد، ارمیاء و اشیعاء اول هم چنان سنت مخالفت انیباء را با سران سیاست حفظ کردند.
10. جالب توجه است که این بررسی سخت در اسناد و سوابق دینی و انتشار مرتب و نگهداری آنها درست همزمان است با رواج کهن پرستی دینی کامل در مصر و بین النهرین. نک:
W. F. Albright, From Stone Age to Christinity, pp. 241- 244
11. شیعیان 1:42 تا 9 و 1:49 تا 13.
12. گذشته از منابع نام برده در موارد دیگر، نگارنده درباره ی پیشرفت دین یهود به آثار زیر هم مراجعه کرده است:
A. Bewer, The Literature of Old Testament (rev.ed.; New York, Columbia University Press, 1938); J. M. P. Smith, the Prophets and Their Times (2nd rev.ed.; Chicago: University of Chicago Press, 1941); A. T. Olmstead, History of Palestine and Syria to the Archaeology of Palestine (2nd rev. ed.; Harmondsworth: Penguin Books, 1956); Eduard Meyer, Geschichtedes Altertums, III, PP. 157- 221; Eric Voegelin, Order and Histiry , I: Israel and Revelation (Baton Rouge: Louisiana State University Press, 1956); Adolphe Lods, Histoire de la literature hebraique, et juive depuis les origine jusqu'a la ruine de elat jiut (Paris: Payot, 1950

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.